دیانادیانا، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

فرشته مامان وبابا

آغاز روزهای پاییزی من

  "به نام خدای جان و خرد" دوستان خوبم سلام. خیلی خیلی خوشحالم که یه بار دیگه دارم براتون می نویسم. ما چند هفته ای نبودیم.به همراه دایی علی،دایی محسن وپسر عمه مامانم رفته بودیم مسافرت.جای همتون خیلی خالی بود.خیلی دوست داشتم که خاله فاطمه اینا،خاله سحر اینا،مامان جون وبابا جون ودایی محمدم همراهمون بود. اما خوب متأسفانه بخاطر کار ویه سری  از مشکلات نتونستن مارو همراهی کنن. انشاالله سال دیگه همه باهم یه سفر دسته جمعی بریم. خوب دوستان خوبم از کجا براتون بگم.ما به خیلی جاهای دیدنی رفتیم.آبشار سمیرم،ایل بیگی،باغ گلها،پل خواجو و...رفتیم.خیلی خوب بود وخوش گذشت. من از اصفهاان برای پسر خاله کو...
30 شهريور 1392

دخترم روزت مبارکــــــــــــــــــــــــــــــ

دخترم روزت مبارکــــــــــــــــــــــــــــــ   دخترم با تو سخن میگویم و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ کس نگیرد ز گل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه دود در پی گل های لطیف تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک دست او دشمن باغ...
16 شهريور 1392
1